سال: ۱۳۸۸

حکایت لباسهای کثیف همسایه

زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: لباس‌ها چندان تمیز نیست. انگار نمی‌داند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد. همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت. هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را […]

حکایت این یعنی منطق…

… معلم کمی فکر کرد و گفت گوش کنید تا مثالی بزنم دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز و دیگری کثیف. من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند. شما فکر می کنید، کدام یک این کار را انجام دهند؟ شاگردان یک زبان جواب دادند: خوب مسلما کثیفه. معلم گفت: نه، تمیزه. […]